زنهار که دانشمندان را سبک بشمری چرا که این کار تو را خوار می کند و مایه بدگمانی و وهم و خیال درباره تومی شود . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(14)
پنج شنبه 94 آذر 12 , ساعت 7:26 عصر  

مقام وجایگاه شهیدان 

( 95)رقص آن‌جا کن که خود را بشکنی

 

پنبه را از ریش شهوت بر کنی

( 96)رقص و جولان بر سر میدان کنند

 

رقص اندر خون خود مردان کنند

( 97)چون رهند از دست خود دستی زنند

 

چون جهند از نقص خود رقصی کنند

( 98)مطربانشان از درون دف می‌زنند

 

بحرها در شورشان کف می‌زنند

( 99)تو نبینی لیک بهر گوششان

 

برگ‌ها بر شاخ‌ها هم کف‌زنان

( 100)تو نبینی برگ‌ها را کف زدن

 

گوش دل باید، نه این گوش بدن

( 101)گوش سر بر بند از هزل و دروغ

 

تا ببینی شهر جان با فروغ

( 102) سِر کشد گوش محمّد در سُخن            

 

کِش بگوید در نُبِى حق هُو اُذُن‏

103) سَر بسرگوش است و چشم است این نبى

 

‏ تازه زو ما، مُرضِع است او ما صَبى

( 104) این سخن پایان ندارد، باز ران            

 

سوى اهل پیل و بر آغاز ران‏

    رقص کن آن جا...: رقص کردن، گرد گردیدن، و این سو و آن سو گشتن است در مجلس‏هاى سماع که در خانقاه مى‏کردند. و از شور و هیجان از خود بى‏خود مى‏شدند.

          یک دست جام باده و یک دست جعد یار             رقصى چنین میانه می‏دانم آرزوست‏

(دیوان کبیر، ب 4645)

خود را شکستن: شکستن نفس. خودى را رها کردن.

پنبه از ریش شهوت کندن: پنبه را از روى جراحت بر مى‏دارند تا چرک و خون فاسد که زیر آن فراهم آمده برون رود. مولانا گوید: پنبه هوى و هوس را از روى زخم شهوت بردار تا ریشه فاسد آن از دلت برون رود.

رقص اندر خون خود: دور نیست توجه او در این عبارت به نجم الدین کبرى باشد. (حاشیه لاهوتى، بر ترجمه شرح مثنوى نیکلسون)

 از دست خود رهیدن: خودى را واگذاردن. کشتن هواى نفس را.

دف زدن مطربان از درون: کنایه از شور و نشاط درونى. این شور و نشاط آنان را خوش مى‏دارد و به رقص و نشاط وا مى‏دارد.

گوش دل: گوش باطن است که حقایق را می‌شنود، در مقابل گوش سر است.

هُو اُذُن: برگرفته از قرآن کریم است وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ: و از آنان کسانى پیمبر را آزار مى‏دهند، و مى‏گویند او سرا پا گوش است. بگو گوش خوبى است شما را به خدا و مؤمنان ایمان مى‏آورد.[1]

 مُرضِع: شیر دهنده، کنایه از تربیت کننده.

( 95) وقتى رقص کن که خود را شکسته و بر نفس غالب شده و پنبه را از ریش شهوت کنده باشى‏. ( 96) جولان و رقص را در میدان باید کرد مردها در میان خون خود رقص مى‏کنند. ( 97) وقتى از دست خود رهایى یافتند دست مى‏زنند و چون از نقص خود خلاص شدند رقص مى‏کنند. ( 98) مطربان باطنى براى آنها دف زده و دریاها در شور آنها کف مى‏زنند. ( 99) تو نمى‏بینى ولى در گوش آنها برگهاى درختان بر شاخها مشغول کف زدن هستند. ( 100) تو کف زدن برگها را نخواهى دید در اینجا گوش دل لازم است نه گوش این بدن‏. ( 101) گوش سر را از سخنان یاوه و دروغ بر بند تا شهر جان را با روشنى و فروغ ببینى‏. ( 102) گوش حضرت محمد (ص ع) از سخن مردم متأذى مى‏شود تا در قرآن مجید حق در باره او مى‏فرماید. ( 103) آرى آن پیغمبر اکرم تمام وجودش گوش و چشم است و او است که ما را چون طفل از پستان رحمت شیر مى‏دهد. ( 104) این سخن بى‏پایان است اکنون باز گرد و قصه خورندگان بچه فیل را بیان کن‏.

مولانا می گوید: انسان غافل، انسانی است که چشم باطن او نابیناست، فرجام امور را نمی‌بیند و شیفتهْ ظواهر دنیاست؛ منافع خود را می‌بیند و دائم در حرکت است، اما به حاصلی که ارزش معنوی داشته باشد، دست نمی‏یابد و به تعبیر مولانا، هم‌چون خرس، بی‌هدف می‏رقصد، چنان‌که خرس در کوچه‌ها و بازار می‏رقصد و هرچه تماشاگران می‏دهند، به صاحب خرس می‏رسد و به خرس، جز رنج و زحمت بیهوده، چیزی نمی‌رسد. دنیاپرستان غافل نیز زحمت می‏کشند. اما اندوخته‏های خود را برای دیگران می‏گذارند و می‌روند. مولانا می‏گوید: زخم غفلت را با پنبهْ هوا و هوس نمی‌شود التیام داد، بلکه به جای آن، باید مرهم ریاضت بگذاری تا بهبودی یابد.

"خود"، نفس انسان و هوای نفس است که اگر مقهور انسان شود، جای شادی کردن و رقصیدن است و به جایی برسی که زخم غفلت و شهوت‌ها در وجود تو درمان پذیرد. مردان حق اگر نفس و خواهش‏های نفسانی را سرکوب کنند، در میدان شهر می‏رقصند و در حقیقت، شادی مرد حق از درون او نشئت می‏گیرد و در آن حال، همهْ هستی با او در نشاط است و دریاها نیز موج برمی‌دارند و "کف"، به روی آب می‏آورند؛ برگ درخت‌ها که به هم می‌خورد, گویی برای شرکت در شادی مردان حق، کف می‏زنند. مولانا می‏گوید: گوش ظاهر و جسمانی را که عامل و سبب غفلت توست، از شنیدن سخنان یاوه و بی‌پایه فرو‌بند تا وادی روح و روان را روشن و فروزان مشاهده کنی.



[1] - (سوره توبه، 61)

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 243 بازدید
بازدید دیروز: 618 بازدید
بازدید کل: 1399458 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]